محل تبلیغات شما
از تابستان امسال همه شاخه ها تو را می‌شناختند من کوچک بودم اما، بر و رویی داشتم آن روزگار، که بر دشت، گاهی می‌گذشتی افسوس که فقط می‌گذشتی! گرمت که می‌‌شد، باد می‌آشفت ابر ها با خورشید حرفشان می‌شد شب تعجیل می‌کرد من نیز با جان و دل، از برایت می‌گستردم! برادرانم تشر می‌زدند! اما تلخ تر آن بود؛ که در آرامشت سهمی نداشتم! کم کم پاییز آمد، اما عشق تو خشکم کرد! خزان بهانه بود آری آن روز سرد، من، با اشاره دست عشقت شکستم و جدا گشتم

شما چه فکر میکنید؟

تقالایی برای درک شدن

می‌گذشتی ,کم ,ها ,تو ,نداشتم ,عشق ,سهمی نداشتم ,آرامشت سهمی ,در آرامشت ,که در ,نداشتم کم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بازرسي فني مهدي اژدري